زمان در جغرافیا
زمان از جمله پدیده های مهمی است که در باره ماهیت آن بحث های مفصلی بویژه درحوزه فلسفه و فیزیک وجود دارد .در گذشته بسیاری زمان را مطلق می پنداشتند. اکنون آن را نسبی. زمانی پیکان زمان را ازلی واکنون این پدیده را از ویژگی های عالم خلق تلقی می کنند.
خورشید وزمین و چرخش آنها را عامل اصلی در تعریف مفهوم زمان نجومی تلقی باید کرد تاثیر این گردش بیست وچهار ساعته درزندگی موجودات بقدری شدید است که بخش مهمی از فعالیت های زیستی ، پیوندی عمیق با آن پیدا نموده و روز وشب را مو تور اصلی برنامه ریزی بسیاری از فعالیت ها قلمداد میکنند.ماشین زمانی که معلول دستگاه چرخش زمین وافتاب است شروع یا اختتام بسیاری از رفتارها وفعالیتهای موجودات زی حیات وگیا هان را تنظیم میکند. تغیرات منظم شب وروز در حکم یک دستگاه همزمان کننده عمل می کند وباعث می شودکه ساعت های طبیعی موجودات رابطه خود را با گردش بیست وچهارساعته خورشید حفظ کنند. حال این پرسش مطرح است که اگر تنها قدری از سطح کره خاکی فاصله بگیریم آنجا که دیگر روز و شب معنی پیدا نمی کنند آن وقت تکلیف زمان چه می شود.
مبنای ارزیابی های ما از زمان اقلیدسی است حال انکه از دیدگاه بیولو زیست ها فضای ادراک ما یک فضای حسی اقلیدسی نیست وتصور هر موجودی از زمان به دو عامل سرعت زندگی ومیزان محرک های دریافتی او بستگی دارد. فون اکسکول لحظه را بعنوان کوچک ترین واحد زمان تعریف میکند واین لحظه برای انسان در حدود یک هشتم ثانیه است.یعنی تاثیر ناشی از یک تصویر با مداومت کمتر از این دیگر بصورت جدا از یک دیگر دریافت نمی شودوتصاویر در هم امیخته بصورت ممتد جریان پیدا میکند بعبارت دیگر برای انسان اگر در هر ثانیه هجده تصویر از برابر چشم بگذرد حرکت پیوسته ای از تصا ویر ایجاد می شود.مدت این لحظه برای جانداران دیگر متفاوت وبه شرایط اندام های حسی در دستگاه مرکزی عصبی بستگی دارد. برای انکه ماهی بتا تصاویر ممتد و حرکت پیوسته ای داشته باشد حد اقل سی تصویر در ثانیه باید از برابر چشمانش بگذرد والا این موجود به تعبیری قادر به درک زمان نخواهد بود وهمین قانون برای یک حلزون تنها چهار تصویر است.
مدت عمر حیوانات مختلف نیز کاملا با هم متفاوت است واین طول عمر در سرعت عمل آنها تاثیر بسزایی دارد.سرعت یک مکس ده برابر سرعتی است که ما انساها میتوانیم داشته باشیم به همین خاطر سریعترین حرکت ما از دید مکس بسیار کند است.تعداد ضربان قلب اکثر پستانداران در طول عمرشان تقریبا برابر است چه یک فیل که عمری معادل۶۰سال دارد وچه یک پستاندار حشره خوار که تنها دو ونیم ساعت مدت عمر اوست. یک فیل درهر دقیقه ضربانی معادل ۲۵بار دارد حالي که آن پستاندار حشره خوار در هر دقیقه ۶۰۰بار قلبش می زند.سرعت زندگی هر پستانداری متناسب با جسه اوست هرچه بزرگتر باشد عمر او طو لانی تراست.حتی سرعت گذشت زمان برای افراد پیر وجوان هم یکسان نیست. از نظر یک کودک یک هفته هم زمان طو لانی بشمار می اید .فعالیت بچه ها در مقایسه با افراد مسن بسیار بیشتر است و قلب آنها نیز تندتر می زند. هر قدر که سن ما بالا می رود از سرعت زندگی ما کاسته می شود و به موازات آن تصور ما از زمان تقیر می کند.بخوبی با این تمثیل هامی توان در یافت که زمان تجربه شده در دنیای ما زمان نیو تنی نیست ودرارتباط با شرایط فیزیولوژیک است. لذا باید به این نکته توجه داشت که انچه ماتا کنون تحت عنوان ادراک از گذشت زمان تجربه کرده ایم تنها به طول روز وشب محدود نمی شود .بسیاری از فعالیت ها برای مثال تابع جذر ومد است .همزمان با رخداد این پدیدده دوازده ساعته بسیاری از فعالیت ها در بستر دریا آغاز یا خاتمه می یابد.در اینجا دیگر نور وطول روز وشب ملاک اصلی نیست بلکه احساس گذشت زمان برای بسیاری از این موجودات تابعی از بروز یک رخداداست که بصورت منظم ولی بفاصله دوازده ساعت رخ میدهد.
پاره ای از رخدادهای دیگر که فعالیت های فصلی بسیاری از موجودات را سامان می بخشد نیز وجود دارد. تقیرات حاصل از وضع نور ودما به شکل معجزه آسایی عکس العمل رفتاری را ،از خانه ساختن پرندگان تا فصل جفت گیری ورشد نباتات وصدها فرایند بیوشیمیایی را در کنترل دارد.این کنترل ،حتی ضربان قلب موش های زمستان خواب را از ۳۰۰بار در دقیقه به ۶بار تنزل داده وآنها رابه خواب زمستانی دعوت می کند.همه این وقایع درکی از گذشت زمان است.واگر چه مابرای درک زمان در قالبی خاص همه آنها را با زبان نجومی بیان می کنیم ولی این معیار را همه موجودات یکسان درک نمی کنند وبرای بسیاری گذشت زمان بطول شب وروز نجومی بستگی ندارد بلکه به وقوع یک رخداد بستگی خواهد داشت.این که ما شاهدالتیامیک زخم در طول یک هفته برای فردی هستیم وهمان زخم در شخص دیگری ممکن است بسیار طولانی تر یا کوتا تر باشددال بر آن است که گذشت شب و روز مسبب بهبودی و التیام نیست بلکه هر گاه فلان فرایند در بدن او بوقو بپيوندد آنگاان التيام اتفاق مي افتد.بعبارت ديگر التيام تابع زمان تقويمي نيست بلكه تابع رخدادي است كه بايد در بدن فرد بوقوع بپيوندد. حل مي توان گفت كه ايا همه موجودات زمانرا همانگونه كه ما تجربه مي كنيم تجربه مي كنند.اينها همه نشان ميدهد كه زمان نجومي متباين از زمان زيستي ، زمان رخدادي و زمان ترم وديناميكي است.